کد مطلب:151469 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:273

آشتی و جنگ
پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - هنگامی كه فضائل اهل بیت، یعنی علی و فاطمه و حسن و حسین - علیهم السلام - را، بازگو می كرد، به آنچه می كرد و به پایگاه ایشان نیك واقف بود؛ معلمی بود كه می خواست امت خود را با هدایتگرانی كه جانشین خویش می سازد و مادام كه امت بدیشان متمسك باشد گمراه نمی شوند، آشنا سازد.

پیامبر، هنگامی كه ایشان را به نام یاد كرد، بدین نكته تصریح نمود و فرمود:

[158] هان! نامهاشان را برایتان آشكار ساختم تا گمراه نشوید. [1] .

پیامبر، در هر حال و هر جای، برتری ایشان را اعلان كرد، و هر آنچه را لازم بود، از بزرگداشت ایشان، امر به مودت و حبشان، و نهی از دشمنی و آزارشان، به مردم آگاهانید؛ تا آنجا كه این امر، آوازه و شهرتی فراگیر و انكارناپذیر یافت.

اما این كه پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - اعلام كرد كه «با آشتی جویانشان آشتی جو و با ستیزندگان با ایشان، ستیزنده است»، چیزی است بس شگفت!

مگر ایشان در میدان كارزاراند؟!

یا مگر پیامبر انتظار دارد به پیكار با خاندانش برخیزند كه موضع خود را در برابر این كار اعلام می كند؟!

اینان، همان خاندانی اند كه در پناه او و در سایه ی تجلیل و احترام او می زیند و او ایشان را در فیض «تفضیل»های خود غرقه می سازد و امت خویش را به تقدیس و تكریم ایشان امر می كند!

پس براستی شگفت است كه او علی و فاطمه و حسن و حسین را كنار هم


آورد و به ایشان بگوید:

[135] من با كسی كه با او در آشتی باشید، در آشتی ام، و با كسی كه با او در ستیز باشید، در ستیزم.

و در بیماری ای كه بدان درگذشت:

[134] بر ایشان دل سوزانید و گفت: «من با كسی كه با شما بستیزد، در ستیزم، و با كسی كه آشتی شما جوید، در آشتی هستم».

سبب شگفتی آنست كه آدمی بیش و كم یقین می كند در خاطر هیچیك از آنان كه همروزگار پیامبر بودند و به او ایمان آوردند، یا لختی مصاحبت او كردند و شنیدند كه وی، تا واپسین دم زندگانی و در بیماری مرگ هم، به تاكید و تكرار، فضل اهل بیت را بازمی گوید، و تكریم و تفضیل و تقدیم ایشان را خاطرنشان می كند...، آری، در خاطر هیچیك از صحابیان مؤمن به رسالت محمدی، نگذشت كه با خاندان پیامبر پیكار كند، یا بر در خانه شان آتش بیفروزد، یا در روی كسی از ایشان شمشیر بكشد، یا خیمه ی ایشان را در حالی كه زنان و كودكان در آن اند آتش بزند!

پس از همین رو پیامبر خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - چنان سخنی با مردم نگفت؛ زیرا اگر پیامبر به ایشان می گفت: با خاندان من در آشتی باشید و با ایشان جنگ مكنید!، مردم مبهوت و سرگشته می شدند، اما این حقیقتی بود كه پیامبر به واسطه ی وحی غیبی از آن آگاه بود و بناگزیر می بایست آن را به خاندان خود می گفت تا از لحاظ روحی آماده باشند و چنان نباشد كه ناگهان با آن روبه رو گردند و غافلگیر شوند. از این رو، در همه ی نصوص، تنها ایشان را مخاطب ساخت؛ پنداری این گفتار، پشتیبانی معنوی از رفتار اهل بیت و تحریض ایشان به سپاردن راهی بود كه برمی گزینند. چنین هم شد:

پیامبر چشمان خود را فرونبسته بود كه دشمنی با اهل بیت هویدا شد:

رفتارهاشان با دخترش، فاطمه ی زهراء، از آنچه در میدانهای جنگ رخ می دهد سخت تر و شدیدتر بود؛ زیرا او بنیادها و نشانه های این استیزه را تبیین كرد و از اهداف آن پرده برداشت. همه ی اینها، بی پرده پوشی، در سخنان دلیرانه ای كه در


مسجد رسول خدا بیان فرموده، آمده است. وی حقوق آل محمد را پس از پیامبر، از ابوبكر مطالبه كرد: پایگاه همسرش در خلافت، فدك كه هدیه ی پدرش بود، و همچنین ارث خود را از پدر - آنگونه كه خداوند واجب كرده و در قرآن تشریع نموده است. فاطمه - علیهاالسلام - در مسجد رسول خدا، پیش روی امت به محاكمه ی ابوبكر برخاست و خواسته های خود را با منطق ادله ی استوار از قرآن كریم و سنت شریف و براساس وجدان و ضمیر انسانی بیان داشت. او به زبان پدرش، پیامبر خدا، سخن می گفت و سفارشهای وی را در حق خویش فرایادها می آورد.

ولی، در مقابل، او را منكر شدند و فروگذاشتند.

پس در حالی كه خداوند را گواه می گرفت، آشكارا گفت كه ایشان را دشمن می دارد و نفرین می كند و بر ایشان خشمگین است؛ از این راه، حدیث پدرش را - كه بر اذهان نقش بسته بود - به یاد ایشان می آورد كه «فاطمه بضعة منی، فمن اغضبها اغضبنی» [2] (یعنی: فاطمه، پاره ی تن من است، پس هركه او را خشمگین كند، مرا خشمگین كرده است)؛ حدیثی كه احدی را در برابر آن جز تسلیم و قبول و اذعان چاره نیست.

و فاطمه - علیهاالسلام - در حالی از جهان می رود كه شهید رنجها و اندوه خویش است.

مرحله ی بعدی، جنگهائی است كه بر ضد علی - علیه السلام - به پا شد:

پیكار جمل: آنجا كه گروهی كه بیعت خود را با امام شكستند (یعنی: ناكثان)، با عایشه صف كشیدند، تا به همراه زبیر و طلحه با امام بجنگند و خونی را كه از آن ایشان نبود (و بر گردن امام - علیه السلام - هم نبود) [3] ، مطالبه كنند.

و صفین: آنجا كه گروه تجاوزپیشه، معارض حقی بودند كه از برای امام علی - علیه السلام - ثابت شده و صحابه، از انصار و مهاجران، و برگزیدگان تابعان، بدان


خستو بودند؛ آنجا كه بزرگ مهاجران و انصار، عمار، در صف لشكریان امام بود؛ كسی كه پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - او را مژده ی بهشت داده، و به او فرموده بود: «تقتلك الفئة الباغیة» [4] (یعنی گروه تجاوزپیشه تو را می كشد)، و گروه معاویه وی را به قتل آورد.

و نهروان: آنجا كه «قرآنیون»ی كه قرآن از حلقومهاشان آنسوتر نرفته بود [5] ، با امام رویارو شدند؛ آنان كه بمانند تیری كه نشانه را بشكافد و از آن سویش بدرآید، از دین برون شدند، و هم ایشان گروه «از دین برون شدگان» (مارقان) بودند.

در همه ی این حالات و جایگاهها نیز، امام حسن و امام حسین - علیهماالسلام - در كنار پدرشان، امیرمؤمنان - علیه السلام -، بودند.

باری، پس از آن، با امام حسن - علیه السلام - جنگ نظامی و روانی پیشه كردند، تا روزگارش سپری شد. سپس با امام حسین - علیه السلام - جنگیدند، تا در روز عاشورا خون پاكش را بریختند.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم -، آنجا كه به ایشان فرمود: «من با كسی كه با شما بستیزد، در ستیزم»، موضع خویش را نسبت به همه ی این جنگها اعلام كرد.

ولی اهل بیت تنها از آن روی كه به سیرت پیامبر پایبند بودند، آماج پیكارگری قرار گرفتند.

هریك از ایشان، بود و نبود خویش را در راه رسالت محمدی نثار كرد تا جائی كه جانهاشان بهای نگاهبانی این رسالت گردید؛ باشد كه شعله ی آن فرونمیرد و نشانه های آن نابودی نپذیرد.



[1] مختصر تاريخ دمشق ابن منظور (123 / 7).

[2] صحيح البخاري: 36 / 5، باب مناقب فاطمة عليهاالسلام، و 26 / 5 باب مناقب قرابة رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم.

[3] مطلب درون كمانكان، افزوده ي تتميمي مؤلف در نسخه ي شخصي خويش است.

[4] ابن حجر عسقلاني مي گويد: اين معنا كه عمار را «فئه ي باغيه» به قتل مي رساند، از پيامبر - صلي الله عليه و آله - به تواتر رسيده. نگر: الاصابة في تمييز الصحابة، ط. دار احياء التراث العربي (افست از روي چاپ 1328 ه. ق)، 512 / 2.

[5] تعبير نويسنده ناظر به حديثي نبوي است. نگر: مرآة العقول، 500 / 12.